???? موزیکِ بی کلامِ من صبح ها رو به رویم بنشین حرفی هم که نزنی چشم هایت شنیدنیست مینوشم تو را جرعه جرعه از فنجان صبح با عطر ملیح نگاهت و قند صیقل خورده ی لبهایت طلوع کن که تو را مبتلا شدم گاهـی لبخَــند شُـــو بر صبحهاے پریشانیَم ببار امید شُـــو خورشید را بر چشمهایم بتابان اصلاً زندگی شُــو خــودت را برایم بیاور نازک دل من عشقم به تو بی نهایت است من در اشک چشمانت گم شده ام شعر هایم همه از عشق بی نهایت به توست دوستت دارم هایم را کمتر میکنم تا من هم کمی به عشق بیاندیشم دوست داشتنِ تو در وجود من است خاکش آبش نورش زندگی و خیالش با عشق با هم آمیخته است تو همچو نفسی هستی که در جانم همان سویی هستی که در چشمم همان تپشی هستی که در قلبم و همان فکری هستی که در سرم جریان دارد دوست دارم مثل آهنگی که هر دومون حفظیم مثل هوای بارونی چای بعد از خواب غذای خوشمزه بعد از چای خیال اولین آغوش اولین بوسه بغل گرمت تو هوای سرد عطر تنت تو نیستی دنیا چیزی کم دارد مثل ِکم داشتن ِیک وزیدن یک واژه یک ماه من فکر میکنم در غیاب ِتو همهی ِخانههای ِجهان خالیست همهی ِپنجرهها بسته است وقتی که تو نیستی من هم تنهاترین اتفاق ِبی دلیل ِزمینام واقعا وقتی که تو نیستی من نمیدانم برای گم وگور شدن به کدام جانب ِجهان بگریزم تو را با طعم عشق چشیدم مزه تلخ قهوه سیاه می دادی تپش قلبم را تند کردی و بدن زنده ام را دیوانه حواسم را بهم ریختی و نیستی
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|